forårsage
For mange mennesker forårsager hurtigt kaos.
باعث شدن
آدمهای زیادی به سرعت باعث آشفتگی میشوند.
forstå
Man kan ikke forstå alt om computere.
فهمیدن
نمیتوان همه چیزها در مورد کامپیوترها را فهمید.
smide væk
Han træder på en smidt bananskræl.
دور انداختن
او روی پوست موزی که دور انداخته شده است قدم میزند.
samle
Sprogkurset samler studerende fra hele verden.
جمع کردن
دوره زبان دانشجویان را از سراسر دنیا جمع میکند.