zdecydować
Nie może zdecydować, które buty założyć.
تصمیم گرفتن
او نمیتواند تصمیم بگیرد که کدام کفش را بپوشد.
wybaczać
Ona nigdy nie może mu tego wybaczyć!
بخشیدن
او هرگز نمیتواند به او برای این کار ببخشد!
czuć
On często czuje się samotny.
احساس کردن
او اغلب احساس تنهایی میکند.
wstać
Ona nie może już sama wstać.
ایستادن
او دیگر نمیتواند به تنهایی بایستد.